خر...
تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1392 | 16:49 | نويسنده : صدف

 

خری آمد بسوی مادر خویش ***** بگفت مادر چرا رنجم دهی پیش
برو امشب برایم خواستگاری ***** اگر تو بچه ات را دوست داری
خر مادر بگفتا ای پسر جان ***** تو را من دوست دارم بهتر از جان
زبین این همه خرهای خوشگل ***** یکی کن نشان چون نیست مشکل
خرک از شادمانی جفتکی زد ***** کمی عرعر نمود و پشتکی زد
بگفت مادر به قربان نگاهت ***** به قربان دو چشمان سیاهت
خر همسایه را عاشق شدم من ***** به زیبایی نباشد مثل او زن
بگفت مادر برو پالان به تن کن ***** برو اکنون بزرگان را خبر کن
به آداب و رسومات زمانه ***** شدند داخل به رسم عاقلانه
دو تا پالان خریدند پای عقدش ***** یه افسار طلا با پول نقدش
خریداری نمودند یک طویله ***** همانطوری که رسم است در قبیله
خر عاقد کتاب خود گشایید ***** وصال عقد ایشان را نمایید
دوشیزه خر خانم آیا رضایی؟ ***** به عقد این خر خوش تیپ در آیی؟
یکی از حاضرین گفتا به خنده ***** عروس خانم بهر گل چیدین برفته
برای بار سوم خر بپرسید ***** خر خانم سرش یکباره جنبید
خران عرعر کنان شادی نمودند ***** به یونجه کام خود شیرین نمودند
به امید خوشی و شادمانی ***** برای این دو خر در زندگانی

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: