یکی از دوستای مادرم بعدازظهر وفتی که بابام خواب بوده و مادرم خونه نبوده زنگ زده و سراغ مادرمو گرفته. بابام که خیلی روی خواب بعدازظهرش حساسه عصبانی میشه و به اون خانوم میگه: حاج خانوم(مادرم)با شناسنامه و کارت ملی رفته بهشت زهرا که قبر پیش خرید کنه...(بابام ماشالا عین خودم گوله ی نمکه:))
زنه بنده خدا پشت تلفن سکته ناقص زده. فک کنم الان داره دست و پای شوهرشو ماچ میکنه که مثل بابای من بی اعصاب نیست:)
یه دخترم نداریم لباساشو با مادرش ست کنیم خیلی قشنگ میشه:)
نظرات شما عزیزان: